دانلود رمان آنلاک از مهتاب با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کلافه چنگی به موهام میزنم و خودم رو روی مبل تقریبا پرت میکنم و به سقف خیره میشم: -اخه پدر من،عزیز من..اخه من چجوری برم دست یه دختر که نه دیدمش نه میشناسمش بگیرم و بیارمش توی خونم..این نشدنیه…
-پسر مگه قراره باهاش ازدواج کنی؟! تو فقط میری دختر برادرم رو از اون پیر زن تحویل میگیری و میاری خونت دو ماه امانت نگه میداری… -اخه… -اون تنها یادگار برادرمه… نمیتونم اجازه بدم یه پیر زن که یه پاش لب گوره نگهش داره.
معلوم نیست تا چند صباح دیگه بمیره یا زنده بمونه یا نه… اون بچه چجوری اونجا بمونه؟ دلم طاقت نمیاره حالا که پیداش کردم ازم دور باشه… پیش تو باشه خیالم راحته -باشه آخر هفته میرم -همین فردا میری …من تا آخر هفته طاقت نمیارم …