دانلود رمان هم نشان از silver bunny با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با صدای باز شدن ناگهانی در خواب سبک اش پاره شد. پاهاش رو روی سطح نرم تشکاش کش و قوسی داد و لبخند کمرنگی زد. امروز اون روز بود!- -سنگ ایل چوکا همنیدا… -سنگ ایل چوکا همنیدا… -سارانگ هانن اوری بکهیونی… -سنگ ایل چوکا همنیدا… چندباری پلک زد تا موقعیت دستش اومد.
لبخند گشادی افتاد روی لب های صورتی اش. امروز تولدش بود! نه هر تولدی! تولد هجده سالگی اش! الان بکهیون یه تغییر اساسی کرده بود. تغییری که همه تو هجده سالگی تجربه اش میکردن. با یه حرکت تندی نشست و باعث شد مادرش که کیک به دست لبه تخت نشسته بود از جا بپره.
پدرش خنده ای کرد. -بکهیونا زود باش دستت رو نشون بده بابات باید بره سرکار! با حرف پدرش برادر کوچیکترش تهیونگ که تا حالا داشت سعی میکرد مچ بک رو حتی از روی استین چک کنه هیجان زده وولی خورد. -زودباش دیگه ببک! زود باش! زودبــاش! بک اخمی بهش کرد. _هیونگ! بگو هیــــونگ تا نشونت بدم…