دانلود رمان تازیانه عشق از نیلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کیاراد؛ صبح از خواب پاشدم نگاهی به تخت انداختم که آی هان و ندیدم نگاهم دادم به سورن که غرق خواب بود رد اشک رو صورتش نشون می داد شب دوباره گریه کرده سورن پسر واقعیم نبود درواقع پسر خوندم بود ولی خودش نمی دونست از تخت اومدم پایین و سمت سرویس بهداشتی اتاق رفتم و بعد شستن دست و صورتم از سرویس خارج شدم…
سورن؛ دستام از خرید پر بودن. هم دستا ی من هم آیهان هم ک یاراد. انقدر راه رفته بودم پاهام درد می کردن، نگاهی به کیاراد انداختم. مثل اینکه هنوز قصد نداشت برگردیم. وقتی بی توجه بهشون رو دیدم وسط پاساژ نشستم و خریدارو کنارم گذاشتم. کیاراد و آیهان سمتم برگشتن و با تعجب بهم زل زدن. بعد از اینکه به خودشون اومدن کیاراد گفت: _سورن! این چه کاریه؟ بلند شو از رو زمین. +نمی خوام. _یعنی چی نمی خوام؟ پاشو گفتم. آیهان نگاهی به من که تخس به کیاراد زل زده بودم و بلند نمی شدم انداخت و زد زیر خنده.
کیاراد نگاه بدی بهش انداخت و گفت: _ارههه بخند… تو یکی بخند. اگه من شما دوتارو درست نکردم کیاراد نیستم. آیهان با خنده کنارم زانو زد و دم گوشم لب زد: _پاشو قربونت بشم الان جفتمونو می خوره. خنده ای کردم که صدای اعتراض کیاراد بلند شد. _به چی می خندین؟ _به تو ربط نداره. _آیهان! من و تو تنها می شیما اون موقع من می دونم تو. با کمک آ یهان از رو زمین بلند شدم. ایندفعه خریدای منم کیاراد دستش گرفت و خوبیش این بود دستم خالی بود. آیهان دستم و گرفت، حالا که فکر می کردم این زندگی جدید اونقدرام بد نی ست.
هیچوقت فکر نمی کردم بابت این تغییر خوشحال بشم. ولی الان هستم،خوشحالم از اینکه دوتا حامی مثل کیاراد و آیهان دارم. پرهام؛ روی صندلی راه روی بیمارستان نشسته بودم. تکین کلافه تو راه روی بیمارستان راه می رفت سر آخرم صبرش تموم شد و سمتم اومد و گفت: _پاشو… پاشو برین خونه. +نه، می خوام اینجا پیش مامانم بمونم. _پاشو عزیزم! اینجا موندنت چیز ی رو عوض نمی کنه، می کنه؟ +می گمممم نمی خوامممممم . کنارم نشست و لب زد: _پرهام! دفعه آخرت بود صدات و بردی بالاها فهمیدی…