دانلود رمان توماژ از سحر شعبانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره مردیه به اسم توماژ،توماژ یه مهندس سرامد با یه شرکت موفقه که بازحمت شبانه روزی خودش ودوستش تونسته پیشرفت زیادی بکنه اما او یه هدف دیگه هم داره اون هم برنده شدن تو یه مناقصه برای یه پروژه بزرگه که با همین بهانه به سرزمین مادری برمی گرده و با افرادی شریک می شه که روزی اون رو به بدترین نحو زمین زدن ….. اما در این بین اتفاقات زیادی می افته و رازهای زیادی برملا می شه که رفاقت چندین ساله و عهد محکم برادریشون رو دست خوش طوفان های سهمگین می کنه…
به خودم که اومدم جلوی در بیمارستان بودم چطور امکان داشت پسری که تو یکی از اتاقای همین بیمارستان بستری بود از رگ و ریشه مردی مثل سالاری باشه چطور ممکنه خون این مرد تو رگ هاش باشه و در عوض به جای اون چشمای گستاخ و بی پروا نگاهی پاک و دلنشین داشته باشه؟ سلانه سلانه از پله ها بالا رفتم پاهام به اندازه کوه رو تنم سنگینی می کرد و به سختی دنبال خودم می کشیدمشون.
پشت در اتاقش که رسیدم نفسمو بیرون دادمو بی سروصدا رفتم تو و به چهره غرق خوابش خیره شدم… به سمتش رفتم و رو لبه تختش نشستم، نه تو نمی تونی پسر همچین مردی باشی هرچند تمام جذابیتشو به ارث برده باشی هرچند سهمی از چشمای نافذش داشته باشی… تو نمی تونی. توماژ از گرمای دستش رو پوست دستم چشم بستم که زمزمه کرد: اومدی پاکمهر؟
انگار با نخ و سوزنی محکم لب هامو به هم بسته بودن که این طوری مثل کرو لال ها به چشم های نیمه بازش خیره شده بودمو حرفی نمی زدم لبمو به دندون گرفتم که لبخند زد… سر رفیقم چی اومده که چشماش انقدر سرخ و خسته است؟ چقدر جنس لبخنداشون باهم فرق می کرد یه لبخند منو تا مرز جنون می برد و یکی آبی می شد رو اتش درونم سرمو کنار سرش رو بالش گذاشتم و لب زدم…