دانلود رمان زروان از م. مطلق با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش می افته…
بعد از یکی دو ساعت رفتیم و من فرنود رو دم در خونه ش گذاشتم و خودمم رفتم تا به خونه ي جردن سر بزنم هنوز لوله کشیاش درست نشده بود ولی باز بهتر از روز اولیه که دیده بودمش بعد از یکی دو ساعت سوار ماشین شدم تا برم خونه ترافیک هم که ماشالله همیشه بوده و هست . گردنم درد گرفت بوده … بی حرکتی هم خسته کننده س ! ساعت 10 شب بود رسیدم خونه ساعت خاموشی بود انگار چون از بیرون چراغا خاموش بود در رو اروم باز کردم رفتم اول اتاقم و لباسامو عوض کردم.
اومدم تو هال که دیدم یه سري لگو و اسباب بازي کف خونه ولوعه یه طرف کشک بادمجون روي میز ناهار خوري بود چشمم خورد به پرستار بچه ها اسمش چی بود؟ نازگل؟ اره! نازگل پایین مبل مثل یه جنین خوابیده بود و باربد و بردیا تو بغلش خواب بودن و متین پاهاشو انداخته بود روي کمرش و دراز کشیده بود لبخندي به صحنه ي روبه روم زدم. چی میشد ساره هم اینجوري بچه هاشو بغل می کرد؟ اجازه می داد بچه هاش، پاره هاي تنش پاهاشون رو به بدن اون بزنن؟ اروم رفتم سمت متین و بلندش کردم بردمش تو اتاقش.
چجوري حالا اون دوتا رو بلند کنم؟ تا اومدم بردیا رو بلند بکنم یهو نازگل مثل جن از جاش پاشد چشماش شد چشماي وزغ: -طاها فرداد؟ اب دهنمو قورت دادم: -ب..بله دوباره چشماش خمار خواب شد: -براتون غذا گذاشتم. برم بچه ها رو بخوابونم بلند شد و لنگون لنگون بچه ها رو بلند کرد . دوست داشتم سر از کارش در بیارم فقیر بود؟ ولی تحصیل کرده بود! درس خونده بود! هزار ت جاي مختلف کار کرده بود! شغل پرستاري شغلی نبود که هر کسی بخواد اون رو بپسنده . رفتم تا غذایی که برام گذاشته بود رو بخورم…