دانلود رمان عشقی در قفس از پاندا لوس و مهنوش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ای بابا چقد وول میخوری بچه آروم باش. سرشو از لای سینم بیرون میاره و با چشمایی ک از پامرانین قرض گرفته نگام میکنه و لبخند میزنه؛ ای بابا چقد وول میخوری بچه آروم باش _خوب بلدی خودتو لوس کنیا +آره بابایی معلومه ک بلدم…
سینا؛ از خونه بیرون زدم مطمئن بودم که عمران خودش بلده چیکار کنه سوار ماشین شدمو پامو رو گاز گذاشتم تا زودتر برسم جلو در خونه پارک کردم. الان وقت نیست برم تو پارکینگ از ماشین پیاده شدم و به طرف اسانسور رفتم کلید و اماده کردم. از اسانسور پیاده شدمو و کلید رو توی در چرخوندمو باز کردم که تینا از روی مبل بلند شد و نگام کرد.
از چشماش خون میبارید معلومه کلی گریه کرده به وسایل افتاده کنارش نگاه کردم، روشو ازم گرفت و تلویزون و خاموش کرد و به طرف اتاقش رفت و در و بست. از حرکاتش شوک زده شده بودم. اومدم تو خونه و در و بستم رفتم جلو در اتاق و دستگیره رو فشار دادم. در رو قفل کرده بود. _باز کن تینا در و چته تو؟ هیچ صدایی نیومد. محکم تر به در کوبیدم.
_با تو هستم چته هان؟در باز کن زود _تو برو به کارات برس با تانیا خانوم لازم نبود الانم بیای خونه خستم کردی دیگه این چه زندگی برام درست کردی. از عصبانیت داشتم منفجر میشدم کیفمو پرت کردم زمین _چه زری زدی تینا؟ زندت نمی زارم امشب، با پا کوبیدم به در که صدای گریه تینا بلند شد. _غلط کردم نفهمیدم چی گفتم. یکم از عصبانیتم کم شد…