دانلود رمان آرزو از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
میره تو اتاقش تا کاراشو بکنه منم میرم سراغ کتابم یکم کتاب می خونم. بعد بلند میشم جلو اینه می شینم ارایش ملایمی می کنم ی رژ کالباسی می زنم رو لبم؛ از ارایش زیاد خوشش نمیاد و منم به خاطرش رعایت می کنم، میرم جلوی کمد لباسم و ی نگاهی به لباسام می کنم و با خودم فکر می کنم _ اووووووم… چی بپوشم.
یک ماه از عقدمون می گذره امید خیلی خوبه مهربون ولی گاهی اوقات سنگ میشه تحقیرم می کنه یا تنبیه های بدی درنظر می گیره برام. حس می کنم کلافه است اینکه نمی دونم چ اتفاقی براش افتاده اذیتم می کنه . از اینکه گاهی اوقات بدجور تحقیرم می کنه برام دردناک دلم می خواد همیشه من و تو آغوشش بگیره و مثل ی دختر بچه خودمو براش لوس کنم ی بار اینکار رو کردم بهم توپید و تنبیه ام کرد. ی بار هم انقدر عصبی بود از دستم ک انقدر منو زد از حال رفتم.
ولی نمی تونم ازش بگذرم دوسش دارم حس می کنم امید هم حسایی بهم داره. در تدارک عروسی هستیم آخر هفته عروسی گرفتیم البته با خانواده بدون ارکست چون بابای امید اجازه نمیده نمی خواستم عروسیم شبیه مجلس مولودی باشه خیلی از این حرفشون ناراحت شدم ولی خب حرفی نزدم. می خواستم بگم پس من عروسی نمی خوام ولی خب تک پسر و مادرش آرزو داره براش بازم نتونستم حرفی بزنم. امید اومده بود دنبالم بریم سرویس طلا بخریم و لباس عروس.
دلخوشی نداشتم مجلس عروسی نبود ک من لباس عروس بپوشم. داخل ماشین نشسته بودیم و امید داشت رانندگی می کرد هردو ساکت بودیم و فقط صدای آهنگ خارجی آرومی ک پخش میشد سکوت و می شکست ک امید گفت: _ چیزی شده ؟؟؟ مثل همیشه نیستی این توجهاتش من و کشت مرده ی خودش کرد که از تمام حالتام می فهمه چ حالی دارم. آروم گفتم: _ نه چیزی نشده _دوست ندارم ی حرف و دوبار بزنم یا میگی چته یا می ریم خونه تا به روش خودم بفهمم _ نه نه امید خواهش می کنم.