دانلود کتاب بغض تنهایی از خ طهماسبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
وجود هیچکس غم ها را از بین نمی برد اما کمک می کند با وجود غم ها محکم بایستیم… درست مثل چتر که باران را متوقف نمی کند، اما کمک می کند آسوده زیر باران بایستیم، ابرها به آسمان تکیه می کنند… درختان به زمین… و انسان ها به مهربانی یکدیگر، گاهی دلگرمی یک نفر چنان معجزه می کند. که انگار خدا در زمین کنار توست…
پیچیدم داخل خیابان. چشمام از شدت گریه وخستگی میسوخت با دیدن چراغ های روشن سمت چپ خیابان گوشه ای پارک کردم واز ماشین پیاده شدم وداخل مغازه که کم از فروشگاه نداشت شدم. جلو رفتم وبه ویترین چشم دوختم اهی از ته دل کشیدم وبه کیک ها در ابعاد مختلف نگاه کردم ودر دل با ارمان درد و دل کردم: میبینی ارمانم اومدم برای خودم کیک تولد بخرم…
یا خول شدم. یا دیوونه یا عقده ای نه؟ فروشنده به سمتم امد وگفت: بفرمایید خانم نامحسوس دماغم را بالا کشیدم وکیک کوچکی به رنگ مشکی را که گل رز سفیدی گوشه اش کار شده بود را نشان دادم و گفتم: بی زحمت اون کیک را لطف کنید. مرد لبخندی زد و کیک را از داخل یخچال خارج کرد وگفت: چیزی روش بنویسم؟ در فکر فرو رفتم وبعد از چند لحظه گفتم: اره…
مرد فروشنده: چی بنویسم خانم. بنویسید تولدت مبارک الیای عزیزم. لبخندی زد وبه سمت پشت شیرینی فروشی رفت. با حسرت به مشتری ها چشم دوختم. دختر کوچکی دست پدرش را در دست داشت و با ذوق در جایش وول میخورد وداخل ویترین یخچال را نشان می داد و می گفت: بابایی بابایی اون پرنسسیه رو میخوام. پدرش او را در اغوش گرفت وگفت: چشم پرنسس بابا چشم صبر کن…