دانلود کتاب دولت عشق از پاییز با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دولت عشق داستان عاشقی دختری از خانوادهای کاملا متجدد به نام ندا و پسری از خانوادهای به شدت معتقد و مذهبی به نام مهدی است. پسر و دختر جوانی که عاشق میشوند، خانواده پسر مخالفت میکنند و ایندو جوان بههم نمیرسند. یازده سال از جدایی میگذرد و ندا و مهدی در اثر یک تصادف باهم روبهرو می شوند….
در دلم به زمین و زمان فحش می دادم که راننده ماشین جلویی که یک بی ام و ایکس فایو بود از ماشینش پیاده شد. پیراهن روشنی با شلوار پارچه ای مشکی به تن داشت. با وجود سردی هوا کتی به تن نداشت. فاصله زیاد بود و اجزای صورتش را درست نمی دیدم، صورتی که به نظر بسیار آشنا می آمد! عینک آفتابی چشم هایش را پوشانده بود و از یقه کاملا بسته اش به این نتیجه رسیدم،
که ریش صورتش محض خوشتیپی نیست و احتمالا دلیل مذهبی دارد! تصویر مردان مذهبی خاطرات دلچسبی را در من زنده نمی کرد! بدون اختیار در مقابل این قشر حالت تدافعی می گرفتم، چیزی که واقعا دست خودم نبود! شاید یک برخورد غریضی بود! حواسم را به رو به رو جلب کردم. مردک ریشو! شیطان می گفت بروم و عینکش را در صورتش خورد کنم! با این تصادف تا شب اسیر میشدم.
یا خدا! عجب گیری افتادم. چه کار کنم؟ یک روز هم که خواستم به موقع دنبال مرجان بروم این تصادف! باز هم دیر به خانه برسم، مهردادم نگران شود! وسوسه کوباندن مشت به دماغ مرد رو به رو بسیار قوی بود! هرچند که شاید عملی نبود. برای کوبیدن مشت به صورت کسی باید درست مقابلش قرار گرفت و من با آن مرد اختلاف قدی زیادی داشتم. کاش چکمه هایم پاشنه بلند بود…