دانلود کتاب چاوان از نیلوفر قنبری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مردی ساده به اسم بهادر از روستای دراگون به تهران میاد. اونجا مهمترین دارایی ش رو به سرقت می برند. از طرفی زنی بی دست و پا و به غایت زیبا، وارث شرکت بزرگ و معروف مدلینگ گم میشه. بهادر خیلی اتفاقی بدن بیهوش و زخمی سپیده رو پیدا می کنه و به بیمارستان می رسونه و این اولین اشتباه بهادر هست….
خاكستر سیگارش را در جاسیگاری كوچک و بیقوارهاش میتکاند و پک عمیقی دیگری میزند و دود غلیظ مارلبروی مورد علاقهاش را با ولع به ریه های بینوایش سرازیر میكند. نگاهش، از میان دود سفید به عقربههای ساعت شماته دار روی كنسول میفتد. وحشت زده، پک دیگری میزند كه این بار گلویش به سوزش میافتد و سرفه امانش را میبرد. چرا گذاشت دقایق را نفهمیده بود؟ ” لعنتی”ای میگوید.
ناراحت از برهم خوردن اوقات خوشی كه در بیخبری میگذشت، گیج و منگ دور خودش میچرخد و دست آخر به طرف پنجرهی اتاق میرود و آن را تا انتها باز میكند. به طرف میز توالت كنج دیوار اتاق درندشتش خیز برمیدارد و سخاوتمندانه عطرهای خوشبو و محبوب یزدان را در همه جای اتاق پخش میكند. كج خندی از سر بدجنسی كنج لبانش مینشیند.
به سرعت برق و باد، لباسهایش را با بلوز و شلواری راحتی عوض میكند. پیراهن بلند آغشته به بوی سیگارش را روانهی كیسهی پلاستیکی و بعد كنج كمد دیواریاش میكند تا سر فرصت به دور از چشم خدمتکارها آنها را بشوید. در حالی كه آدامس دارچینی را میجود، كمی هم به موها و صورت آشفتهاش میرسد. آدامس جویده را روانهی سطل آشغال كوچک پایین تخت استیل و خوش طرحش میكند و …