دانلود کتاب عاشق نوازش از ژیوار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تینا دختری که همه خانوادشو تو تصادف از دست میده خانواده مادریش هم سال ها پیش با مادرش قطع رابطه کردن تینا بعد تصادف خانوادش به ی دختر عصبی تبدیل میشه اون تو تهران احساس اضافه بودن بهش دست میده مجبوره بره دنبال خانوادة ی مادرش تو شیراز که یکبار هم ندیدتشون و….
بلند شدم کوله ام را روی شانه ام انداختم و او پول غذا رو حساب کرد و سوار ماشین شدیم. با سرعت می روند و من واقعا ترسیده بودم جلوی در خانه مادرجون نگه داشت، نگاهش کردم، آرنجشو لبه شیشه گذاشته بود و دست مشت شده اش را جلوی دهانش گرفته بود نگاهم کرد با خونسردی گفت: چرا پیاده نمیشی؟ پیاده شدم و هنوز در رو کامل نبسته بودم که ماشین از زمین کنده شد. با تعجب نگاهی به کوچه انداختم و زنگ در را فشردم در باز شد پامو که داخل گذاشتم
پروانه جلوم اومد ومحکم بغلم کرد وای تینا… همه ما رو ترسوندی… کجا بودی؟ خاله فرانک با عصبانیت جلو آمد و گفت: فکر کردی خانوادت مردن میتونی هر غلطی دلت میخواد بکنی؟.. کجا رفته بودی دختره ی بی همه چیز؟ کی به تو اجازه داده بود با تیرداد بری بیرون؟ پرهام -خاله خواهش میکنم… حالا که چیزی نشده… اون سالمه… با این حرف پرهام از شوک در اومدم پروانه رو عقب زدم گفتم: اولا احترام خودتونو نگه دارید دوما به شما هیچ ربطی نداره من کجا میرم،
باکی میرم… شما هیچ کدومتون اختیار دار من نیستید… در ضمن این بار آخرتون باشه که لقب خودتونو به ناف دیگرون می بندید! (منظورم بی همه چیز بود) چشماش شده بود چهار تا از پله ها بالا رفتمو سریع به اتاقم پناه بردم، خدایا تا به حال مامانم اینطوری باهام صحبت نکرده بود… چطور جرات میکنه منو بی همه چیز خطاب کنه؟… خدای من… خدایا این دیگه آخرشه… چقدر راحت بهم تهمت زد… باورم نمیشه… تو فکر بودم که در اتاق باز شد، پروانه داخل آمد و گفت…