دانلود کتاب از سخن عشق ندیدم خوش تر از atefeh با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مریم ناصری هنرپیشه تازه کار قرار است برای دومین بار کار خود به عنوان نقش اول زن در برار یاسین شرافت هنرپیشه محبوب بازی کند، آشنایی این دو برگ جدیدی را در زندگی آن ها و اطرافیانشان باز می کند…
پیاده شدنم همزمان شد با ترمز گرفتن موتوری کنارم. رویم را برگرداندم، با دیدن پرهام نفس راحتی کشیدم. یاسین خم شد و به من نگاهی انداخت. ـ مشکلی پیش اومده؟ ـ نه. پرهام و یاسین همدیگر را نگاهی انداختند. ـ برادرم پرهام. یاسین سریع لبخندی زد و قبل من گفت: ـ یاسین شرافت هستم، همکارخانوم ناصری، خوشبختم. پرهام کلاه کاسکتش را آویزون دسته موتور کرد و دست یاسین را فشرد. ـ منم خیلی خوشبختم ازدیدنتون جناب شرافت. ـ با اجازتون.
ـ بفرمایید منزل. ـ ممنون مزاحم نمیشم، خدانگهدار. یاسین گازش را گرفت و رفت. همون یه ذره پیاده روی من هم مشکلش حل شد. موتور سواری با پرهام را خیلی دوس داشتم، سعی درجمع کردن شالم داشتم که باد امانش نمی داد. ـ جدیدا بازیگرا راننده هم شدن؟! ـ من که تنها نبودم، ندا هم بود. گریمورمون. جلوتر پیاده شد. درضمن لطف کرد و نذاشت این همه راهو خودمون بیایم. پرهام موتور را آورد تو ساختمان. با پوزخندی گفت: ـ پس لطفا بپا لطفش گریبان گیرمون نشه.
ـ ا؟! پرهام دوباره شروع نکن دیگه! رفتیم تو آسانسور. ـ چیو شروع نکنم؟ نگرانم، نگران خواهرم. من می تونم از پس خودم بربیام. ـ هم من می دونم هم تو، که محیط این حرفه… کیفم را روی مبل انداختم. ـ داداش همه جا خوب و بد داره، منم بازیگری رو دوس دارم، هرکی ندونه توکه بهتر می دونی من از بچگی عاشقش بودم. پرهام آهی کشید، گونه اش را بوس کردم، مثل همیشه او کوتاه آمد. نگاهی بهش کردم. برادرم، پدرم، مادرم در او خلاصه می شد. ـ الان برات یه شام خوب درست می کنم…