دانلود کتاب من پسر نیستم از مبینا.قاف با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مها دختری که با تغییراتی به وضوح در ظاهرش، وارد عمارت بزرگ هخامنش در لندن میشه! ظاهری منحصر به فرد. با ظاهر یک مذکر! اما رئیس عمارت برای چی به دنبال یک بدل میگرده؟ دست آخر، قصه مهای در ظاهر پسر و افراد داخل عمارت چی میشه؟
با خواب آلودگی چشم هام رو مالش دادم و کش و قوسی به خودم دادم. لحظه ای دلم گرفت. مردم با صدای یار و قربون صدقه رفتن بیدار میشن و من… با صدای پدر آنی. بالاخره دل از تخت کندم و رفتم داخل سرویس، با کلافگی به برجستگی های زنانم خیره شدم، چرا من برای زندگی بی دغدغه باید جنسیتم رو از دیگران مخفی کنم؟ نوار مخصوص رو محکم روی میان تنهام پیچیدم بعد پوشیدن گرمکن خاکستری و برداشتن گوشی، رفتم بیرون، باز مثل همیشه نجوای
داریوش کل محوطه رو پر کرده بود، این دفعه منم گوش سپردم به صدای غم زده داریوش. “هنوزم تو شبهات اگه ماه داری من اون ماه دادم به تو یادگاری” پشیمون شدم از گوش دادن به این آهنگ، سر صبح تحمل این حجم از غم برای من غیر ممکن بود. رفتم جلوی دستگاه پخش کننده ایستادم و گوشیم رو بهش وصل کردم؛ آهنگ شمالی دیوارهای عمارت رو می لرزوند. همین طور که مشغول حرکات موزون بودم، به سمت اتاق شیوا رفتم تا باهم بریم ورزش،
میونه راه بودم که آهنگ قطع شد. واقعا توی ذوقم خورده بود برگشتم تا ببینم مشکل چیه که متوجه شدم شهریار با لباسی چروک و موهای آشفته و چشم هایی که قرمز بودن، کنار دستگاه ایستاده و گوشیم رو توی دستش فشار میده، خودم رو جمع و جور کردم و به شهریاری که ژولیدگیش حسابی به چشم می اومد، نزدیک شده -سلام صبح به خیر. با ابروهایی که زیادی به هم نزدیک شده بودن و نگاهی که هنوز خمار خواب بود، بهم توپید، مطمئن شدم که دیوونه ای….