دانلود کتاب التیام از ریحانه کیامری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اسمش دریاست… مثل اسمش پاک و زلال و عاشق… ولی عاشق یه آدم اشتباه… یه عشق اشتباه زندگیشو تباه میکنه. با دسیسه مادرشوهرش از هم جدا میشن و کارش به روانشناس و دکتر میافته… ولی کوروش حامیش میشه، پسرعمویی که از بچگی عاشقش بوده و حالا با جدا شدن دریا از البرز، فرصت پیدا میکنه مرحم بذاره روی زخمهای دریا… آروم میکنه دریای طوفانی رو با معجزهی یه عشق ناب…
از مطب برمی گشت که ماشینی آشنا با پلاکی آشناتر را نزدیکی خانهشان دید. در همان ابتدای کوچه ایستاد. رفته رفته حالش داشت بهتر میشد اما هنوز هم آمادگی رویارویی با او را نداشت. حتی فکرش را هم نمی کرد! چند قدم جلوتر رفت تا ببیند کسی داخل ماشین هست یا نه. از این فاصله چیز زیادی نمی دید. چند گام دیگر جلوتر رفت و ایستاد. مردی پوشیده در لباس مشکی به کاپوت تکیه زده بود. ژولیده… در هم ریخته… تپش های قلبش
شدت گرفت و دلشوره به جانش افتاد. دلش می رفت برای یک بار دیگر دیدنش… بغل کردنش… شنیدن صدایش… اما روانشناسش گفته بود که او چیزی جز یک ویروس مخرب نیست! گفته بود که روح آسیب دیدهاش فقط زمانی آرام می شود که این ویروس را از زندگی اش بیرون کند. داراب را در این مدت حسابی به زحمت انداخته بود ولی چاره ی دیگری نداشت. کس دیگری را نداشت که تماس بگیرد. موبایلش را از کیفش بیرون کشید و روی شماره ی
داراب ضربه زد. بوق های متوالی پشت هم زنگ میزدند و حکم ناقوس مرگ را داشتند. برنداشت!.. تاخواست دوباره تماس بگیرد، یادش آمد که داراب امروز را بادوستانش قرار فوتبال داشته است. بعد از این مدت جنگ اعصاب،یک امروز را به اصرار دوستانش بعد از کار بیرون رفته بود تا هوایی عوض کند. موبایل را در کیفش انداخت و ناچار راه خانه را در پیش گرفت. کار دیگری نمیتوانست بکند… حرف های این چند روز روان درمانگرش را در ذهن با خود تکرار می کرد و…