دانلود کتاب خوب همخون از نازنین دیناروند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه رو شروع می کنیم، از زبون دختری که دست انداخت بیخ گلوی دختر لوس خانواده و حالیش کرد که توی دنیای گرگ های گوسفند نما، لازمه که مواظب باقی مونده های خونواده ش باشه، دستشو گرفت رو زانو هاش و دونه دونه درا رو زد و دنبال رحمت خدا گشت، تا خانواده ش رو نجات بده !
لبام باز و بسته میشن تا نفس بکشم ولی به جز هوای بی اکسیژن هیچی نصیبم نمیشه می بینم که شهاب رو به روم می ایسته و با چشم های ریز شده بهم نگاه می کنه. روی جدول ها آوار میشم تا بی نفسی رمق پاهامو نگیره. _به همین راحتی می ذاری کنار منو؟ صداش بلنده و گیرنده های شنواییم چشم میبندن و گوشاشون رو میگیرن تا درب و داغون نشن. _به همین راحتی
نشستی ترک موتور به مرد و باهاش رفتی؟ -بچهم من که دارم جواب پس میدم؟ آدم احمق نه شاخ داره و نه دم! -توی این دنیا همه چی واسه من قدغنه؟ _گوش کن نیاز… بین حرفش میپرم و کلمه های توی دهنم از ناراحتی به لرزش می افتن و چشمام نه شهابو می بینن و نه موقعیت رو درک می کنم. -حالیته که منم آدمم؟ یه دختر مثل تو؟ _تو امانت نیایشی دیوونه؛
من… -نوزاد تازه از شیر گرفته دادن دستت که داد و هوار راه انداختی دلی؟ سکوت میکنه دلم میگیره و خوشمزگیه بودن با شهاب تبدیل میشه به دود و جلوی چشمام رقص کنان تا آسمون می ره! لبامو خیس میکنم و گوشی رو از گوشم فاصله می دم جلوی دهنم نگهش میدارم؛ می خوام چیزی بگم و دلخوریمو نخورم؛ اما زبون به دندون میگیرم و دندون رو جیگر می ذارم …