دانلود کتاب فودوشین از سارا رایگان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماجرای زندگی آرامش، دختر جوان و سرکشی است که چون در کودکی مورد دست درازی برادر حیوون صفتش قرار می گرفته، حالا در خانهای مستقل و دور از خانواده زندگی میکند و طی اتفاقاتی مجبور به ازدواج با طوفان، مردی رنج کشیده، جوانمرد و سرد میشود که از او متنفر است و شروع این زندگی مشترک و پر از تنفر همراه با رخ دادن ماجراهای عجیب و برملا کردن رازهایی از گذشتهی هر دویشان میباشد. رازهایی که عادی نیست بلکه.. (فودوشین: کلمهای ژاپنی 不動心 به معنای: قلبت را بیحرکت نگه داری، پابرجا در مقابل شادی و اندوه)
“طوفان” روی تخت دراز کشیدم پاهایم از لبه ی فلزی اش عبور کرد و از مچ به پایین توی هوا معلق ماند. ساعدم را روی چشمانم گذاشتم و اجازه دادم موسیقی در حال پخش از گوشی ام تمام جان خسته ام را محاصره کند. مثل همیشه یک دورهمی بود با من و خاطرات و صدای آلوپوگا چوا. به سقف سفید روی سرم زل زدم، چشمانم آنقدر عمیق نگاه کرد که تعداد ترک هایش را هم توی ذهنم شماردم. هفت تا بود هفت تا ترک بلند و نازک. صدای بلند بهنام و
بقیه ی شاگردها برای چند دقیقه ای روی صدای آلوپوگاچوا تسلط پیدا کرد. اگر این صدا و شلوغی را ادامه می دادند بیخیال این استراحت نیم ساعته می شدم و می رفتم پایین سراغشان آنوقت بود که باید گفت بدا به حالشان. بدون مقدمه بواسطه ی آهنگ در حال پخش و فضای غربی که قدمتش به اندازه ی سنم بود، باز فکرش توی ذهنم کش آمد. این کش آمدن آنقدر ادامه پیدا کرد که از دست ذهنم خارج شد و محکم به عقب برگشت و زد توی ذوقم
حالم دلم… _داداش؟ صدای سینا باعث شد در کمترین زمان ممکن ذهن و اوضاع روحی ام را با ظاهری عادی تعویض کنم و برگردم به زمان حال. _جان داداش؟ روی تخت نیمخیز شدم و سریع آهنگ را قطع کردم. _ببخشید نمیدونستم داری استراحت میکنی. با کش و قوس قولنجم را شکستم.فدای سرت بیا بشین اینجا کنارم. تخت دو نفره را دور زد و جایی نزدیک به من نشست. _بهنام نگفت داری استراحت میکنی وگرنه فعلاً نمی اومدم توی اتاق…