دانلود کتاب ارباب حریص من از مژگان فخار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بیا و ببین چه حریصانه در پی خواسته های خود هستم. در ثانیه ها را به نظاره نشسته اند و در پی آمال و آرزوهای خود نشستم. هر آن بی قرارم و بیدار. هر آن در پی سرنوشت عجیب خود هستم…
به سونیا پیام میدم. ((پایه ای فرداشب بریم یه رستوران خوب؟)) پیام چند دقیقه بعد سونیا و قبول کردنش، باعث میشه بعد خوردن شام دو نفره من با مامان، به سمت کشو برم و دوباره کارت امروزی رو توی کیفم بذارم. لباسای فردا شبم رو انتخاب میکنم و به سمت تختی که برای دوران مجردی شهلا بود، میرم. حرف هایی که پشت در شنیده بودم توی ذهنم تکرار میشد. ((من دنبال دردسر نیستم، حسم خوب نیست بهش، معلومه فقط دنبال کار نیس.)) اشتباه کردی
آقای مهندس تیرداد معین. من فقط دنبال کار هستم که کمک خرج مادرم بشم، که به زور بابام رو بفرستم کمپ ترک اعتیاد، که اینقدر شرمنده من و مامانم نباشه که به خاطر کار نداشتن و دست قطع شدش کم بیاد خونه و پناه ببره به دوست های جدید و لاابالی، که مادرم دیگه درد نکشه و قلبش خوب بشه. تمام روز رو توی اتاق، با روزنامه همشهری و گوشی به دست، دنبال کار میگشتم، اما هیچ کدوم جور نشدن. با دیدن عقربه های ساعت، شروع میکنم به آرایش کردن صورت و مدل
دادن موهام، بعد یک ساعت و نیم با پوشیدن پالتویی خز که هدیه تولدم از طرف سونیا بود، به سمت هال میرم. بابا هنوز نیومده بود. هر صبح مثل مامان از خونه بیرون میرفت. منتها با یک تفاوت، مامان به کارگاه خیاطی می رفت و اون هم پیش دوستای بدتر از خودش. وقتی حال و روز بابا رو با گذشته ها مقایسه میکنم، حسرت میخورم، خیلی تغییر کرده بود و همه این تغییرات به خاطر اون اتفاق توی کارخونه جنوب بود و بیکار شدنش. -من معلوم نیست کی بیام …