دانلود کتاب فریحا از حدیث افشارمهر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه دختر با یه سرگذشت غمگین، دختری که مادرش فرار کرده و پدرش یه الکلی بیخانمانه. از همهٔ جهان طرد شده و هیچکس دوستش نداره… اون دختر منم! فریحا نور. دنیای غمگین خودم رو پر از نقش و سکانس کردم من عاشق بازیگری بودم …
صبح زود تر از موعد از خواب بیدار شدم ذوق و شعف اجازه استراحت نمیداد. صبحانه ای آماده کردم و روی میز نشستم. هوا گرگ و میش بود و مه همه جا را در بر گرفته بود. امروز آخرین روزی بود که در این رستوران کار میکردم. شب قبل با کرم خداحافظی کردم احساس میکردم از این موضوع به شدت ناراحت شد چرا که بعداز حدود دوساعت گیجی و حال پریشان در جلوی رستوران پیدایش شد اما با دخالت پدرش خیلی سریع دور شدند. خوشحالی که از کار جدید ام داشتم اجازهی این که برای او ناراحت شوم را بهم نمیداد. تصمیم
گرفتم با یک نامه کوچک دلخوریها را از بین ببرم. از دوستی خوبی که با هم داشتیم نوشتم و لحظاتی که با هم گذرانیدم را به یاد آوردم تک تک خاطرات را روی برگه آوردم و در آخر با آرزوی بهترین ها برای او، نامه را به پایان رساندم چمدان کوچک را کنار در رستوران گذاشتم و دست به جیب منتظر ماندم مه روی زمین نشسته بود و هوای سرد باعث میشد نفس هایم تبدیل به بخار شود. اتومبیل با دو قدم فاصله از حرکت ایستاد لبخند روی لب هایم نشست فصل جدید زندگی فریحا نور هم اکنون آغاز شد. روی صندلی نشستم و باریش
زحمت چمدان را کشید اورهان خان روزنامه به دست منتظرم بود. با لبخندی سلامی دادم و او هم خوش رو جوابم را داد روزنامه را به سمتم گرفت و گفت: خبرهای دیشب رو دیدی؟ کنجکاو روزنامه را گرفتم و به صفحات اول نگاه کردم عکسی از ما دیشب گرفته شد و در تیتر اول روزنامه به چاپ رسید. شب قبل مهند افشار هنر پیشهی سرشناس کشور به همراه اورهان چاتای سرمایه گذارو کارگردان سرشناس هنگام خروج از رستوران دیده شد. این دو هنرمند کشور هنگام قرار کاری سوژه خبرنگارها شدند، افراد ناشناسی که همراه این دو نفر بودند …