پست های ویژه
دانلود کتاب دوست داشتن آقای دنیلز از بریتی سی چری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
او دیگر همان مرد جذابی که چند پیش روح مرا دوباره با آن آهنگ عاشقانه زنده کرد نبود! همان مردی که مرا خنداند و اجازه داد برایش بگریم! همان مردی که با لب های جست و جوگرش مرا از نو زنده کرد نه! او دیگر دنیل نبود! او آقای دنلیز بود و من دانش آموز ساده اش که او به سختی از خو رانده بود!
-چه مرگت شده؟ زیر لب ناله کرد. سعی کرد لبخند بزند. دوباره ناله کرد. در سمت او را بستم و به سرعت به سمت راننده رفته و سوار شدم. جیس کف دستش را به صورتش کشید، خون روی تمام صورتش پخش شد: -لعنتیا بهم چاقو زدن. سعی کرد بخندد ولی ظاهرش خلاف آن را نشان می داد. با فکی منقبض از عصبانیت ادامه داد: -به رد گفتم پولتو تا هفته ی دیگه بهت پس میدم، ولی اون آدماشو فرستاد سراغم.
سپیده زده بود، هوا هنوز کاملا روشن نشده بود! ماشین را به سمت خیابان هدایت کرده و آه کشیدم: -یا مسیح ! جیس، من فکر می کردم تو دیگه تو کار خرید و فروش نیستی. جیس سر جایش صاف نشست و با همان یک چشمی که می توانست باز نگه دارد، به من خیره شد: -دنی من دیگه ادامه ندادم. من سر قولم هستم. قسم می خورم دیگه این کار رو نکردم. بعد شروع به گریه کرد.
کاملا مشخص بود که نه تنها دوباره شروع به مواد فروشی کرده، بلکه حالا دیگر مصرف هم می کند، لعنتی! می خواستن منو بکشن دنی، من فقط می دونم اونا می خواستن… فکر اینکه برادر کوچکترم ممکن بود کشته شود باعث شد ترس همیشگی و ناشناخته ام دوباره برگردد: -خفه شو! تو قرار نیست بمیری جیس. فقط اون دهنت رو ببند! جیس در حالیکه داشت هق هق می کرد با درد و گیجی ناله کرد…
