دانلود رمان آفرودیته از زهرا ارجمندنیا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی دست و پاچلفتی و در مقابلش، مردی از ایران با جدیت و سردی شخصیت.
تلخی لبخند، روی صورتم گسترش پیدا کرد و انگار تمامیت من و به تصرف خودش درآورده بود. دستم رو، روی دست هاش به حرکت درآوردم و محو صدای موسیقی، این بار زمزمه کردم. ــ دلتنگی برای کسی؟ ــ نه… بیش تر برای ریشه و اصلمون! ” ﻣﺜـﻞ ﻳـﻚ ﺣـﻘـﻴـﻘـﺖ رﻓـﺘـﻪ ﺑـﻪﺑـﺎد ﻣـﻨـﻮ ﺑـﺎ ﺧـﻮد ﻣـﻲﺑـﺮه ﻣﺜﻞ ﻳﻪ روﻳﺎ ﺗﻮي ﺧﻮاب ﺷﻬﺮ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﻢ ﻧـﻪ ﺑـﻪ ﺗـﻨـﻬﺎﻳـﻲ ﺧـﻮﻳـﺶ از ﭘﺲ ﺷـﻴﺸﻪ ﺗﻮ را ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﻣﺮا در ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺶ ” چشم هام و دوباره بستم، نفس عمیقی کشیدم و بعد…
با یک چرخش آهسته، به پهلو توی آغوشش جا به جا شدم. حالا نیم رخم روی سینش بود و همچنان توی بغلش قرار داشتم. ــ تو هم دلتنگی؟ موهام رو لمس کرد، صداش… با یک تأخیر کوتاه بلند شد و من فکر کردم، آدم ها وقت غم دلتنگ می شدند، یا چون دلتنگ بودند غمگین می شدند. ــ بیا راجع به من حرف نزنیم، الان… دغدغم چیز دیگه ایه! ــ چی؟ آروم پرسیدم، خیلی گرفته و سنگین… جوابش اما، چشم هام و دوباره باز کرد. روی شهری که حالا با اون چرخشم، کاملا در دیدم بود و بادش…
توی سرم می پیچد تا داغی این لحظه رو از سرم دور کنه. ــ این که تو، یه کوچولو گریه کنی. بهت، نگاهم و گره زده بود به ساحل! نمی دونستم باید چه جوابی بدم، دلم اما… شبیه صدها سنگ ریز، از بالای یک کوه سقوط کرد. من صدای اون سنگ ها رو می شنیدم. ــ من… ــ این که بعد دیدن خونه و وضعیتش غمگین بشی، طبیعیه دیانا گارسیاباستری. احساست، به راحتی قابل درکه… چرا یکم به خودت کمک نمی کنی؟ ــ با گریه کردن؟ شونم رو لمس کرد و من از خودش جدا کرد. با رخوت سر از سینش برداشتم…