دانلود رمان اقیانوس خورشید از هستی-ق با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری تنها و آسیب دیده پس از سالها به خانه خانواده ی پدری اش می رود و به واسطه این نقل مکان، او وارد زندگی مرموز یک نوازنده می شود.همه چیز به ظاهر خوب و آرام است تا زمانی که قیم قانونی او به ایران باز می گردد و اسرار مگو فاش می شوند و زندگی ها در هم گره می خورد…
فرداد دستی به نشان بفرمایید دراز کرد و من به تبعیت از این دستور در جهت مخالف جمع به راه افتادم . با فاصله از من و یگ گام عقب تر حرکت کرد ، درست شبیه یک بادیگارد . از جمع دور شدیم ، طوري که دیگر به آنها دید نداشتیم . _خب ؟ صداي بم و دوست داشتنی اش سکوت ساحل را شکست ، نیم نگاهی به او انداختم. _خب؟! لبخندي گوشه ي لبش نشست. _خب هنوز نبخشیدین؟ لب به دندان گرفتم. _چرا اینقدر کشش می دید فرداد خان؟ مگه مهمه؟_اگه مهم نبود که اینقدر اصرار نمی کردم.
ناخنم را میان انگشتان دست دیگرم به بازي گرفتم، دلم می خواست سوالی که مغزم را می خورد، بپرسم ، دل به دریا زدم . _چه مشکلی با قیافه ي من دارید ؟ جا خورد ، ایستاد ، ایستادم و به طرفش چرخیدم و پرسشگرانه به او چشم دوختم. _من … من … مشکلی ندارم! حرصم گرفت. _که ندارید!… باشه… منم باور کردم. _راست می گم… واقعا مشکلی ندارم. _منو چی فرض کردید آقاي پارسا؟ از همون روز اولی که دیدمتون متوجه شدم یه جوري با اکراه به من نگاه می کنید ، دیروزم که خودتون اعتراف کردید تحمل صورتمو ندارید.
انگار لال شده بود! سکوت چند لحظه اي را با زمزمه ي کوتاهی شکست _اشتباه می کنید . پوزخندي تحویلش دادم و چشم از او برداشتم و به راهم ادامه دادم ، باز هم سایه وار دنبالم آمد . _چهره ي شما… شبیه کسیه که من مدتهاست سعی دارم فراموشش کنم. یخ زدم، پس حدسم درست بود، او را به یاد یک خاطره تلخ می اندازم! قیافه ي من عذابش می دهد. قدم تند کردم، نخواستم بغضم را ببیند، حس کردم او هم سرعتش را بالا برد. _اجازه بدید … صبر کنید توضیح بدم . لبانم را به هم فشردم تا بغض لعنتی را خفه کنم… نشد!