دانلود رمان خیانت مجنون از نیل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لباس ها را به ترتیب رنگ و سبک داخل کمد می چیدم و به تمام کارهایی که باید اون روز انجام می دادم، فکر می کردم. ساعت هنوز ۲ نشده بود ولی به شدت گشنم بود. از پله ها پایین رفتم تا فکری به حال نهار کنم که در باز شد و پسری با چشمان شیطنت بار و لبخند بزرگ با چمدانی بزرگ تر از خودش وارد شد…
وقت شام بود و باید تیمی بیدار میشد. غذای بیمارستان چندان وسوسه انگیز به نظر نمی رسید اما چاره ای نبود بیدارش کردم و به اخم های توهم رفته اش توجهی نکردم چند قاشق از سوپ به خوردش دادم اما دریغ از یک نگاه… .کم کم دلتنگ نگاه خوشرنگش بودم که گفت: مگه عمل کردم که سوپ میدی؟ من از اون کبابایی که می پختی می خوام _بخور سردی کلامم بود یا پیش زمینه ای از ناراحتی قبلی بود که گفت: خودم دست دارم قاشق را داخل ظرف گذاشتم و به صندلی کنار تخت پناه بردم.
لحن شاکی کلامش باعث شد جبهه بگیرم و بخوام اذیتش کنم، مهربانی بیش از حد هم می تونه مضر باشه _غذات تموم شد میگی چیشد که از طبقه بالا افتادی _به تو ربطی نداره. ابرویی بالا انداختم و قیافه طلبکارانه ای به خودم گرفتم. _از دیشب چشمام رو برای یک لحظه هم نبستم اون وقت اینجوری جواب میدی؟ نگاهی توی اتاق چرخوند و گفت: تلویزیون رو برام روشن کن. از این لحن دستوری فاز و نولم قا طی شد و گوشش رو گرفتم و پیچوندم _خودت به جهنم…
می خوام ببینم اگه مشکلی توی امنیت خونم هست درستش کنم همون جوری که اوخ می گفت و سعی می کرد گوشش رو از دستم در بیاره گفت: می خوای خونت امنیت داشته باشه نصفه شبی پسر نبر توی اتاقت که…آ خ آ خ … فشار بیشتری دادم و گفتم: چه ربطی داره. این بار با صدای بلندتری گفت: که مجبور نباشم خودمو پرت کنم که بیای بیرون گوشش رو به سمت خودم کشیدم که بتونم صورتشو ببینم که گفت: ول کن گوشمو کندی. دستم شل شد و روی صندلی نشستم تا به حال برای کسی به خودم آسیب نزده بودم…