دانلود رمان هیس از paliz_m با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صهبا عظیمی مهر ، صیغه و زن دوم امیر حسام صالحی است . مردی که عاشقانه دوستش دارد . بعد از شش ماه شرایط به هم می ریزد . زن اول امیر حسام حامله می شود و صهبا مجبور می شود از امیر حسام جدا شود ….
نمی خوام آروم بگیرم. ولی باز هم جادو می کنه. باز هم با صداش استرس یورش آورده به تنم رو خفه می کنه. باز هم نگاه مطمئن و صداش میشه یه مسکن قوی برای این وضع. پلک می زنم و باربد دستگیره ی در رو فشار میده و هم زمان با هم قدم توی اتاق بزرگ دکتر عظیمی مهر می ذاریم. اتاق پدرم. سرم رو پایین می اندازم و تمرین می کنم و تلاش می کنم برای فرار از زیر نگاه خیره ی مرد کت و شلوار پوشیده ی رو به روم. مردی که مطمئنم خط اتوی شلوارش حتی ذره ای هم چروک نیست.
گوشه ی آستین پیرهن سفیدش لک کوچکی هم نمیشه پیدا کرد. می فهمم از روی صندلی چرخونش بلند میشه. می فهمم با تعجب نگاه باربد می کنه. می فهمم محکم قدم بر میداره و جلو میاد و رو به روی باربد می ایسته. می فهمم و سر بالا نمیارم. نمی تونم. ترس رو از نزدیک تجربه می کنم. کنارم مونده و سردیش رو سخاوتمندانه بهم می بخشه. حواسم پی کتونی های مشکیم می مونه. حواسم جمع این میمونه اگه بدونه دخترش دوباره سرپیچی کرده چی کار می کنه.
اگه بفهمه دخترش یه پرنیای کوچولو توی رحمش داره چه حالی میشه. حواسم پی ترسمه. ترسی که ذره ذره تنم رو می لرزونه و ضعف رو توی تنم پخش می کنه. حواسم پی ترسمه که باربد خفه میشه توی صدای سیلی پدر. سرم بالا میاد و ترسم بیشتر میشه. باربد سرش رو پایین میندازه و اخم هاش رو توی هم می کشه. پدر آروم حرف می زنه: این سیلی رو خیلی وقت پیش باید بهت می زدم. دوازده سال پیش… باربد سرش رو بالا نمیاره. با وجود ترسی که توی تنمه ولی دلم قرص میشه از این حمایت پدر…