دانلود کتاب دل من دل تو از rain_girl80 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان، داستان دختری هست به نام آرامش وقتی۱۶سالش بود از پرورشگاه فرار میکنه. بعد۵ سال بنا بر دلایلی از خونه ای که به زور گیر آورده بود بیرونش میکنن و به خاطر اصرار دوستش میره واحد اون ها زندگی میکنه و توی یک عطر فروشی کار می کرده… عاقبت قاچاقچی بودن رئیسش و نارفیق شدن تنها رفیقش باعث میشه کلی اتفاق از جمله عاشقی توی زندگی همچین دختر سرسختی به وجود بیاد…
نفسی عمیق کشید… انگار از حرفم ناراحت شده بود اما محل ندادم حرف حق رو گفتم چه لزومی داره باهاش گرم باشم؟! رئیسمه فقط همین! و تا اونجایی که حکم ادب رو بلدم هیچ وقت یه کارمند رئیسش رو به اسم صدا نمیزنه! با صدای یکم گرفته گفت: باشه هر جور راحت آرامش خانم! راستی اگه یه خانومه جوون اومد اینجا بفرستش بیاد دفتر من… سری تکون دادم و رفت سمت دفترش. آدم عجیبی بود.
خیلی کاراش عجیب غریب بودن گاهی خشمگین بود. گاهی میخواست سوأل پیچت کنه بعضی اوقات هم خودش روابط رو گرم می کرد و زیاد خوشم نمیومد کسی تو زندگیم دخالت کنه! مشکلات زندگی من به خودم مربوط بود و بس! نفسی عمیق کشیدم. ذهنم مشغول این بود امشب رو کجا بگذرونم! کجا برم دنبال یه خونه؟! آخه مگه به یه دختر مجرد خونه میدن؟! پنج سال بود که داشتم راحت و آسوده زندگی می کردم!
درسته سخت بود و اون پیرزن رو به زور تحمل می کردم اما… بازم یه سرپناهی بود واسه خودش! آهی کشیدم و با دیدن یه دختر جوون بلند شدم با اخم و لحن خیلی نا پسندی گفت: رئیست کو؟ منم که قربون خدا برم یکی اینجوری باهام حرف بزنه عین الاغ باهاش رفتار میکنم! اخمام رو بردم توی هم و باتموم خشمی که تو چشمم بود گفتم: -علیکم سلام! شوت شو تو اتاق بغلی منتظر شما بود از لحن حرف زدنم پوزخندی زد…