دانلود کتاب مارشملو از یگانه_ م با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیلای دختری که توی نوجوونیش یه شکست بزرگ خورده. شکستی که هم زندگی خودش و سیاه کرده هم آدمای اطرافش رو. مخصوصا صمیمیترین کسش، ارمیا رو. ارمیایی که بهش تهمت میزنن و خانواده ش و بیآبرو میکنن. حالا بعد از چند سال، سرنوشت اونها رو که سعی داشتن از هم فرار کنن و روبروی هم قرار داده….
ویبره ی مداوم گوشی روی اعصابم خط ممتددی می کشید. با اعصابی خراب گوشی را چنگ میزنم و با پر کردنش تمام قدرتم را سر آن می گذارم. حالا چند قدم آنورتر گوشی دیگر ساکت شده و هر قطعه اش طرفی سیر می کند. -من اگه سختیای زندگی و می دونستم تو هم می دونستی. می دونستی بابام برام زندگی نذاشته. مثل همین حالا که من و مجبور کرده تا با یه آدم بی سر و پا نامزد کنم.
من و مجبور کرده که بیام توی این دانشگاه. با وجود اینکه هم خودش میدونست تو اینجایی، هم من. بدن سرد و لرزانم نشان می داد دوباره قند خونم به شدت افت کرده. اما خودم را به سختی کنترل می کردم تا جلویش ضعف نشان ندهم. -وقتی برگشتیم ایران پیدات کردم. نمیدونم بابام می خواد چی و ثابت کنه. دوباره من و عذاب بده یا تو رو. فقط… تو دیگه عذابم نباش ارمیا، نباش.
سمت در کلاس می رود. دستگیره اش را پایین می کشد و ریشخندی تحویلم می دهد. فک مردانه اش چرا آنقدر محکم روی هم سابیده میشد!؟ -اگه فکر کردی هنوز همون آدم ساده ی قبلم سخت دراشتباهی نیلای خانم. این ارمیا اون ارمیایی نیست که گول چشمای مظلومت رو بخوره. حالا که خودت این بازی و شروع کردی وایسا و ببین من چطوری تمومش میکنم. سرش را بالا می گیرد…