پست های ویژه
دانلود کتاب سکوت پرصدا از صدای بی صدا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم سارای که سه بچه به فرزند خوندگی قبول کرده و معلم زبان فرانسه هم هستش و تو آموزشگاه با گروهی از پسرها که برای یادگیری زبان فرانسه اومدن آشنا میشه و اینکه این پسرها فوتبالیست هستن و…
سارای؛ نگاهش به خون کنار لب پسر و به قرمزی دور گردنش افتاد و در مخیله اش نمی گنجید که اینها کار پندار بوده باشد. پشت سرش پندار را دید که با سری به جبین وارد شد و زیر لب آرام سلام کرد. صدای بیش از حد بلند مادر آرمین را شنید که می گفت: کی همچین غلطی کرده، کی جرات کرده؟! و این جملات باعث شد تا پندار سرش را بالا بیاورد و سارای آنچه که نباید را ببیند. وضعیت صورت پندار خیلی بدتر از دوستش بود. جوری که حتی مادر آرمین هم با دیدن این صحنه
ناخودآگاه سکوت کرد. سارای حس کرد یک لحظه سرش گیج رفت و دستش را برد تا دسته ی صندلی را بگیره، پندار متوجه وضعیت سارای شد و سریع رفت سمتش و دستش را گرفت تا کمک کند بشیند. _مامان بخدا خوبم، چیزی نیست. درد نمیکنه اصلا. نگاه سارای پر بود از نگرانی و شماتت. پندار فقط توانست یک ببخشید بگوید و همانطور که دست سارای را نگه داشته بود سرش را پایین انداخت. سارای دستش را از دست پندار بیرون آورد و برد سمت چانه ی او تا سرش را بالا
بیاورد تا بتواند دوباره صورتش را ببیند. آقای هدایتی هم که در اون بهبوهه رفته بود تا آب قند بیاورد سریع برگشت و لیوان آب قند را دست سارای دهد. سارای کمی مزه کرد. و سعی کرد قدرتش را بدست بیاورد. لحظه ای نبود که کم بیاورد. چون مطمعن بود قضیه باید خیلی پیچیده تر از یه درگیری ساده باشد که کار به اینجا رسیده. آقای مدیر همه رو دعوت به نشستن کرد. نگاه مادر آرمین هرچند وقتی صورت پندار را دیده بود بهم حالت نگرانی دست داده بود…
