دانلود رمان گزارش به خاک یونان از نیکوس کازانتزاکیس با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کازانتزاکیس فقط نیروی اجدادی را به سمت مبارزه ای معنوی سوق می دهد که در تمام زندگی به دنبال آن بود، و اقامتش در پاریس، برلین و مسکو تعیین کنندۀ مراحلی از آن بود. هرجا که آتشی آمادۀ جرقه زدن باشد، هرجا که شعله ای و اندیشه ای سر برآورد، کازانتزاکیس نیز حضور دارد. کنجکاوی خستگی ناپذیر او، عشقش به زندگی و طبیعت، که هر آن نیاز وی به ریاضت و مبارزه درگیر می شود، موجب شده است که گزارش به خاک یونان به منزلۀ وصیت نامۀ معنوی کازانتزاکیس باشد.
پدرم به ندرت حرف می زد، هیچ وقت نمی خندید، هیچ گاه خود را قاطی نزاع و جنجال نمی کرد. فقط گاهی اوقات دندان به هم می فشرد یا مشت گره می کرد. اگر برحسب تصادف بادام سخت پوستی را به دست داشت، با انگشتانش آن را فشار می داد و خردش می کرد. یک بار وقتی دید که آغایی پالان بردوش یک نفر مسیحی گذاشته و مانند خر بر او بار نهاده است، چنان خشمی بر او مستولی شد که به سوی آن ترک رفت. می خواست به او فحش بدهد؛ اما لبانش به هم برآمده بودند. چون نمی توانست کلامی بر زبان آورد، مثل اسب شروع به شیهه کشیدن کرد.
آن وقت ها من بچه بودم و درحالی که از ترس به خود می لرزیدم، به تماشا ایستاده بودم. یک روز ظهر هم که از کوچه باریکی می گذشت تا برای ناهار به خانه برود، صدای جیغ و داد زنان را شنید و بسته شدن درها را. ترک نکره مستی با شمشیر آخته، سر به دنبال مسیحیان گذاشته بود. پدرم را که دید، در دم به سوی او حمله ور شد. گرما بیداد می کرد و پدرم که خستهی کار بود. دل و دماغ نزاع را نداشت.
مادرم پیراهن تمیزی برای او آورد. خیس عرق بود. و من (گمان می کنم در حدود سه سالم بود) بر روی صندلی نشسته بودم و خیره نگاهش می کردم. سینه اش پر مو بود و بخار از آن بلند بود. به محض آنکه پیراهنش را عوض کرد و خنک شد. شمشیر را در کنار من بر روی صندلی انداخت.