پست های ویژه
دانلود رمان دلدار از کوثر جباری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری ک توی ده زندگی می کنه و هنوز ازدواج نکرده و از این رو مورد تمسخر اهالی محله هستش. یه روز پسر معتاد محل مزاحمت ایجاد می کنه براش و دختر داستان هم یه سیلی به صورتش می زنه، طبق رسم و رسوم اگه دختری به پسری دست بزنه باید به عقدش در بیاد، اما خان محل این اجازه رو نمیده و دختر رو برای سوگلی عمارتش خواستگاری می کنه…..
شبم به سختی صبح شد، پلک روی پلک نگذاشتم، بختم همانند موهایم سیاه بود، کسی نبود بگوید الهی حناق بگیری دلدار می مردی خفه می شدی؟ مگر نمی دانی شازده با تو بد است؟ تا وقتی آفتاب در بیاید و مرا بنشانند پای ورقه طلاق من زار می ردم و التماس می کردم، برای آخرین بار رو کردم به شازده. _ شازده شاهپور تو رو قسم میدم به خدایی که می پرستی از من بگذر، اخه انصافه لامروت؟ انصافه تقاص ندونم کاری یکی دیگه رو من بدم؟ بیا و بگذر. مهربانو نزدیک شازده شد.
_خب بی نوا راست میگه شازده، چه گناهی کرده؟ تقاص رو باید خان بده نه این طفلک. شازده اخمی شدید کرد و گفت: _ ضعیفه رو چه به نظر دادن؟ خودم خوب می دونم چیکار کنم سرت تو کار خودت باشه مهری. با گریه طلاق نامه را امضا کردم و برای همیشه قرار بود دوباره به خانه پدرم برگردم. اشرف که خوشحال بود از تصمیم شازده تمامی رخت هایم را خودش جمع کرده و در بقچه گذاشته بود، بنا به شرط شازده حتی مهریه ام را هم باید می بخشیدم که بخشیدم. چه کسی رو سیاه تر از دلدار بود؟
هیچ کس از ترس شازده کلامی سخت نمی گفت؛ از جایم بلند شدم پیچه را روی صورتم انداختم؛ حتم داشتم خبر طلاق من به کل آبادی رسیده، نمی دانستم جواب آقا جانم را چه بدهم؟ بقچه به بغل رو به شازده که نگاهش را از من می گرفت گفتم: _ شنیده بودم قاجار و قاجاری رحم ندارن تو دلشون، شنیده بودم کافیه رعیت خطا بکنن تا اونا تا منتهی الیه قضیه برن و دمار از روزگارشون در بیارن، اما نشنیده بودم کمر به آزار بی گناه ببندن، که به لطف شما دیدم. باز هم ساکت بود، جوابی نداشت بدهد…
