دانلود رمان من زن pdf از yasi_sh با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با صدای خواننده ی ایتالیایی روی فرمان ماشین ضرب می گیرم و زمزمه می کنم. باران شدیدی می بارد.برف پاک کن را روشن می کنم تا قطره های باران مانع از دیدنم نشوند.شیشه ی پنجره را پایین می کشم و سرکوچه توقف می کنم. با دیدنش فلاشر می زنم تا من را از اینجا ببیند.در این هوای گرفته و مه آلود نور ماشین مانند چراغ قوه عمل می کند…
از در رستوران بیرون می آیم. تمام خیابان را نگاه می کنم، نیست! به سراغ ماشین می روم.اینجا هم نیست. هیچ وقت تا امشب معنی واقعی اضطراب را نفهمیده بودم. به موبایلش زنگ می زنم. قلبم گوپ گوپ می کوبد. خاموش است..می گوید خاموش است… دستم را روی زانوهایم می گذارم. حالا من کجای این شهر بزرگ بریار را پیدا کنم. نباید خیلی دور شده باشد. من فقط دو دقیقه دیرتر از او از رستوران خارج شدم. باز تماس می گیرم می گوید خاموش است. باز تکرار می کنم. و باز تکرار می شود.
به ماشین تکیه می دهم و اجازه می دهم اشک هایم سرازیر شوند.زمزمه می کنم” بریار این کارو با من نکن” -آلین؟ بریار کو؟ سر می چرخانم و همایون که کیف پولش را توی کتش می گذارد نگاه می کنم. شانه بالا می اندازم و گریان می گویم -نیست..رفت…رفته. به لطف تو. عجیب است اما آرام شده ام. آب از سرم گذشت. حالا کاملا کف اقیانوسم. معلق. در تاریکی مطلق. تنها. نگاهم را به کفش هایم می دوزم.گریانم اما آرام. -می دونی… حق داره دوستم نداشته باشه… حق داره… چون من هیچی ندارم…
هیچی نیستم… مثل تو نیستم… فرصتی نداشتم که باشم… ماشین تو رو ندارم… نتونستم بعد از پونزده سال سگ دو زدن حتی یه ماشین ساده بخرم… من جز اون هیچ کسو ندارم… ولی اون می تونه خیلی چیزا داشته باشه… متاسفانه تنها داراییش من نیستم فکر کنم. تو هم همین بودی… هیچ وقت من تنها خواسته ات نبودم… رفتی دنبال فرصتات… خوب کردی… تو این دنیا آدما رو فقط به خاطر فرصتاشون می خوان. حتی بچه هامون. دستش را به دستم نزدیک می کند.همانطور آرام و بی حال می گویم…