دانلود رمان رمان ماهور از تینا دولت آبادی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماهور دختری مهربون و جسور که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست میده و ۲ سال تنها بدون هیچ تکیه گاهی به زندگی ادامه میده. اما ارثیه عجیب ماهور سرنوشت این دختر رو برای همیشه عوض می کنه. خونه باغ قدیمی و خالی در حاشیه تهران که ماهور کودکیش رو اونجا سپری کرده یک ارث معمولی نیست. و درست تو زمستونی ترین شب سال که ماهور دلتنگ تصمیم می گیره بعد از سال ها به خونه باغ برگرده…
در رو بستم و نشستم تو ماشین… راننده: فرمودید جاجرود تشریف می برید خانم؟ ماهور: بله… مسیر طولانی بود و من خسته چشامو بستم… اما ذهنم باز بود و مدام از بین 21 سال زندگیم خاطراتی و بالا می آورد و پردازش می کرد. تصویرها از جلوی چشمای بستم رد میشد صداها تو ذهنم تکرار… ماهور هفت ساله رو می بینم که تو باغ پا برهنه بازی می کنه و تنها هم بازیش، ارس، پسر بامزه، بازیگوش و مهربونیه که تو دنیای بازی های بچگی مراقب ماهوره…. خاطره ها دور اما به شدت آشنا هستند…
دایی بهزاد رو می بینم که سر مامانم داد می زنه و میگه: این باغ حق من بود… باید به من می رسید و به دستش آوردم… اگه سهمی می خوای از شوهر بی کس و کارت جدا شو تا حقت رو بدم… مامان گریه می کنه… نفرین می کنه… دایی رفت و چند روز بعد ما هم از اون خونه باغ برای همیشه رفتیم. خاطرات دورتر و محوتر از اونیه که ذهنم بتونه با جزئیات یادآوری کنه. روز خداحافظی روز رفتنمون از خونه باغ، همبازی مهربونم رو تو بغل گرفته بودم و اون اشکام رو پاک می کرد.
بهم قول داد بیاد و پیدام کنه تا دوباره با هم بازی کنیم… بابا و مامان دو سال پیش تو تصادف فوت کردند و هیچ وقت تنونستن دیگه به اون خونه باغ برگردن… حالا ذهنم چند هفته پیش رو یادآوری می کنه… یه نامه تو دست وکیل جلوی دانشگاهم. وکیل می گفت داییتون فوت شده و این نامه برای شماست. تو این نامه آدرس یه خونه باغ قدیمیه تو جاجرود… داییتون وصیت کردند این خونه باغ به شما خانم ماهور مهرجو تعلق بگیره… باز هم ذهنم خط به خط نامه رو که هزار بار خونده بودم مرور می کرد…