دانلود کتاب همراز روزهای تنهایی از فاطمه مفتخر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همراز، دختری شمالیست که دانشجوی رشته عکاسی دانشگاه تهران است، به خاطر استعداد و خلاقیتش، به سفارش استادش، در یک شرکت مدلینگ معروف در ترکیه پذیرفته می شود، این آغاز راهیست برای همراز که به دیدار علیرام، نامزد سابق…
به سمت یکی از میزهاي خالی رفتم و جایگیر شدم، به مردمی که توي کافه بودند چشم دوختم، اکثرا دختر و پسرهاي جوان بودند، از تیپ قیافه بیشترشان مشخص بود بچه هاي دانشگاه خودمان هستند، اخر کافه نزدیک دانشگاه بود و جایش هم دنج پس طبیعی بود که بخش اعظم مشتري ها را دانشجوها تشکیل دهند. گارسون که امد چشم از بقیه برداشتم و سفارشم را دادم. سفارشم را گارسون می اورد.
بعد از خوردن شیرپسته خداحافظی، اسکناسی روي میز می گذارم و از کافه بیرون میزنم. کوله ام را برداشتم و در حالی که به خانم احمدي، مسئول خوابگاه سلام میکنم به سمت اتاقم روان میشم. در اتاق را باز میکنم و ارام زمزمه می کنم: سلام _کوفتو سلام! تا الان کجا بودي ور پریده؟ یعنی من یه روز مریض شدم و نتونستم بیام دانشگاه؛ این موقع شب تو باس بیایی؟ و من در تمام زمانی که او داشت،
رگباري و بی مکث حرف میزد داشتم فکر می کردم او که از من هم سالم تر است! _هوي دخترعه مگه با تو نیستم؟ حسنی با حرص گفت: بزار برسه بعد شروع کن! ببینم مگه تو تا دو دقیقه پیش مریض نبودي الان چطوري شیش متر زبون در اوردي؟ با ارامش به مجادله بینشان نگاه می کردم. همین بیشتر فاطیما را عصبانی می کرد! همیشه از دست ارامش و خونسردي من عاصی بود! باخنده رو به دوتایشان گفتم…