دانلود کتاب روحم را ببر از سانیا ملایی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان یک اکیپ پنج نفره را دنبال می کنید که بخاطر ترس زیادی که از محیط و ناشناخته ها از خودشان نشان می دهند، عث می شوند اجنه ها این ترس را حس کنند و برای تغذیه از ترس آنها، نزدیکشان بشوند، شخصیت های اصلی: راشل، آنجل، ملیکا، آلیس، مينا…
با سرو صداهایی چشم ها رو باز کردم. دخترا مشغول صبحونه خوردن بودند و اینطور که معلوم بود؛ کسی حرفی از دیشب نمیزد. من و آنجل ساعت ده صبح کلاس داشتیم؛ برای همین بعد از خداحافظی از دختر ها سمت دانشگاه راه افتادیم. مشغول رانندگی بودم و ذهنم از هر فکری خالی بود که آنجل با آرامش گفت: بنظرت امشب یکم عجیبب نبود؟ فرمون و چرخوندم و سری براش تکون دادم. – گفتم که، اثرات فیلم ترسناکی بود که دیدیم.
آنجل دیکه حرفی نزد… از اتاقم بیرون رفتم. همه جا رو تاریکی و سکوت گرفته بود. آروم دستم رو به دیوار گرفتم و با اعتیاد راه روی طولانی رو طی کردم. راه روی تاریک و که طی کردم که نگاهم سمت راه پله های تاریک و دور و دراز که انگار پیچ در پیچ شده بودند کشیده شد. همه چیز امشب برام عحیب بود. بی اراده لب زدم: مامان؟ جوابی از سمت هیچ موجود زنده ای نشنیدم. این دفعه بلندتر اسمش زو صدا زدم؛ اما جز اون سکوت سهمگین
و غیر قابل تحمل، چیز دیگه ای شنیده نمیشد. با قدم های آروم و لرزونم مشغول طی کردن مسافت دور و دراز پله های تاریک شدم. صدای زجه های ضعیف و گنگی به گوشم می رسید. خونه کاملا تاریک بود. پله ها رو که طی کردم یه لحظه نوری جلوم و روشن کرد. با دیدن صحنه ی مقابلم خون توی رگ هام منجمد شد. بدن بدون سر دختر ها به سقف آویزون بود و سرشون هم پایین پاهاشون گذاشته بودند. با درد و بهتی که بهم تزریق شده بود…