دانلود کتاب جدال پرتمنا از هما پوراصفهانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همه چیز از یه جر و بحث شروع شد… یه جر و بحث ساده… و بعد کم کم تبدیل شد به یه جدال… جدالی پر از شیطنت و عطش… جدالی پر از تمنا… جدالی بین حوایی از تبار مسیح و آدمی از تبار محمد…
اوایل مرداد بود… یک ماه از دعوای من و آراد می گذشت… یک ماه از روزی که رامین مزاحمم شد می گذشت… یک ماه از آخرین باری که آراد رو دیدم می گذشت… یک ماه کسل کننده… رامین بارها و بارها برای خواستگاری زنگ زد و هر بار من فقط گفتم نه… مامی و بابا هم دلیل مخالفتم رو نمی پرسیدن چون خودشون هم مخالف بودن… رامین مسلمون بود و این توی خونواده من صحیح نبود… وصلت فقط با
خونواده مسیحی… وقتی پاپا این حرف رو زد فقط بغض کردم… منو باش چه نقشه ها کشیده بودم برای راضی کردن مامی و پاپا… می خواستم اونا رو با آراد آشنا کنم… می خواستم اونا هم عاشقش بشن و منو درک کنن… می دونستم که رضایت میدن… آراد منحصر به فرد بود… ولی همه چی خراب شد… توی تخت مچاله شدم… خرسم رو کشیدم تو بغلم و از ته دل زار زدم… آراد دیگه منو دوست نداشت…
به من به چه چشمی نگاه می کرد که به خودش اجازه داد اونطور در موردم قضاوت کنه؟ ضربه ای به در خورد… بدون اینکه از جام تکون بخورم گفتم: خسته ام… صدای مامی بلند شد: ویولت مهمون داری… طوطی وار تکرار کردم: گفتم خسته ام… اما به حرف من توجهی نکردن… در اتاق باز و بسته شد… از جام تکون نخوردم… برام مهم نبود کی اومده توی اتاق…. پایین تختم فرو رفت…. مچاله تر شدم….