دانلود کتاب عاشقانه ترین دروغ از صنم احمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان من شاید داستان خیلیا باشه، کسایی از همین جامعه… کسایی که عاشقن ولی با باور نداشتنه عشقشون و بی اعتمادیشون زندگیشون از هم میپاشه… این داستان از زبون یه پسره که پزشکه ولی عشق و باور نداره و معتقده عاشق نمیشه، تا اینکه بالاخره اونم عاشق یه دختر میشه یه دختر که زیباییش آدمو مجذوب می کنه، اما اون دختر یه تله س و پسره اینو نمیدونه تا اینکه…
حدود یک ماهی میشد که کرشمه می رفت دانشگاه اتفاق خاصی نیفتاده بود کرشمه اونقدر سرگرم درساش که بود حتی وقت نمی کردیم دیگه باهم فیلم ببنیم. فکر نمی کردم انقدر به درسش علاقه داشته باشه! اما اونقدری بود که کلا نمی دیدمش فقط زمانی می بردم و می اوردمش بیشترین مواقعی بود که باهم حرف می زدیم!حس می کردم ازم دوری میکنه! با همون فرناز دوستش صمیمی شده بود چند بارم با
هم رفتن بیرون اما بیشتر تو دانشگاه باهم بودن. اینارم کرشمه تو ماشین از دانشگاه تا خونه برام تعریف می کرد. از این که از هم دور شده بودیم عذاب می کشیدم. من به این احتیاج داشتم که بیشتر بشناسمش اما تو این مدت فقط یک شب شام رفتیم بیرون! اما با اینکه از هم دور شده بودیم حس می کردیم داریم صمیمی تر میشیم و همین سرپا نگهم داشته بود!تنها اتفاقی که افتاد این بودکه چون سوگل خواهر
فرید نامزد کرده بود فرید می خواست عقد و عروسیش رو باهم بگیره و یکم افتاد عقب تر امروزم عروسیش بود اونقدر استرس داشت که به ما هم وارد کرده بود! اما خب هر چی باشه جای داداشمه چون مامان اینا هم دعوت بودن من نمی تونستم کرشمه رو باخودم ببرم و بهرادو تارا میومدن دنبالش. البته من با ماشین خودم می رفتم. اما تنها. مامان اینام که خودشون میومدن قرار بود من یکم زودتر برم پیش فرید اینا تا…