دانلود کتاب
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
دانلود کتاب
دانلود رمان موبایل آیینه ی زمان

بسم الله الرحمن الرحیم

دانلود رمان موبایل آیینه ی زمان

| جاوا ، اندروید ، پی دی اف ، آیفون IOS |

دانلود رمان موبایل آیینه ی زمان

خلاصه ای از این رمان :

داستان درباره سه نفر بنامهای مجید و محبوبه و آرش هست . مجید و آرش دانشجوی رشته تاریخ هستند و محبوبه دانشجوی دکترای باستانشناسی است . ماجرا از روزی شروع میشه که آرش و مجید میرن به یه عتیقه فروشی و خیلی اتفاقی یه آینه قدیمی میخرن . اصل ماجرا از خرید آینه شروع میشه چون باعث میشه این سه نفر یه ماجرای غیرممکن را تجربه کنند و یه سفر به دوره های گذشته ایران داشته باشته باشن …

    مجید – حیف این همه وقت که برا خودت گذاشتی اگه دیپلم می گرفتی و شوهر می کردی خیلی بهتر بود تا اینکه بری دکترا بخونی و هیچی حالیت نباشه ، تازه ترشیده هم شدی
محبوبه – مجید بخدا می زنم ناکارت می کنم بدبخت
مجید – منو می ترسونی ! بیا جلو ببینم چکار می کنی .
درگیری بین خواهر و برادر بوجود اومد که نانارسین بیچاره با ترس به اونا نگاه می کرد . آرش سعی داشت از هم جداشون کنه و بینشون ایستاده بود تا اینکه نانارسین طاقت نیاورد و بلند گفت :
نانارسین – من از کشور هل تمتی هستم یعنی سرزمین خداوند
آرش – عزیز من مشکل ما اینه که نمی فهمیم این کشور تو کجاست و مال کدوم دوره تاریخی است ؟؟!!
نانارسین – من شاهزاده این سرزمین هستم ، دختر پادشاه بزرگ اونتاش ناپیریشا
محبوبه –اونتاش ناپیریشا ؟! من باید برم ، یه حدسی دارم می زنم ولی باید مطمئن بشم . شما سرگرمش کنید من الان میام ؛ فکر کنم اهل کشور عیلام باشه ، ولی باید مطمئن بشم ، بر می گردم
آرش – محبوبه ، محبوبه . اِ رفت . خب مجید حالا باید چکار کنیم ؟ چجوری سرگرمش کنیم ؟
مجید – دختر جون بیا بشین اینجا کنار من ببینم چند سالته ، اسمت چه خوشگله مثل خودت الهی دورت بگرده این آرش
نانارسین تو یه نظر به مجید اعتماد کرد و سریع رفت روی مبل کنار مجید نشست . مجید هم دست رو موهاش می کشید و مثل اینکه یه دختربچه را نوازش می کنه و صداشم نازک و ریز کرده بود و با نانارسین صحبت می کرد .
مجید – خب ، حالا به عمو بگو چند سالته ؟
نانارسین – 15 بهار را پشت سر گذاشتم . قرار است بزودی با شاهزاده هانه وصلت کنیم . ولی اکنون من در کنار شما هستم و نمی دانم چه بر سر زندگی ام خواهد آمد .
مجید – الهی دورت بگردم ناراحت نشو خودم می برمت پیش هانه جون تا بتونی عروسی کنی خوشگلم . حالا بگو ببینم اسم مادر خوشگلت چیه ؟
نانارسین – ملکه ناپیراسو
مجید – به به ، اسمشم مثل خودش قشنگه ، ماشالله .
آرش – مجید بسه این چه طرز حرف زدنه ، مگه نمی بینی شاهزاده است ، درست صحبت کن . اصلاً لازم نکرده بیا نانارسین خانم ، بیا بشین پیش خودم
نانارسین اینبار رفت پیش آرش نشست . آرش یه نگاه به نانارسین انداخت و پرسید :
آرش – شاهزاده خانم ، شما می دونی در چه سالی هستی ؟
نانارسین – نه
آرش – الان سال 1392هجری شمسی است . این یعنی سالها پس از دوره باستان
نانارسین – دوره باستان ؟ این کدام دوره است ؟
آرش – دوره ای که شما در اون زندگی می کردین ما بهش میگیم دوره باستان
مجید – نگاه تو رو خدا ، دختره رو از من گرفت که خودش باهاش دوست بشه . دوست دخترتون مبارک آرش خان
نانارسین – دوستِ دختر ؟! من دوستِ دخترِ آرش هستم ؟ آرش که همسر ندارد ! دارد ؟
مجید در حالیکه دستش روی شکمش بود به شدت می خندید و با انگشت به آرش اشاره می کرد و میگفت چه بامزه ، نانارسین دوستِ دخترِ آرش است هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاه ا بدو دخترتو صدا بزن هاهاهاهاهاهاهاهاها
آرش – رو آب بخندی مجید خان . بیا نانارسین خانم ما به این میگیم آب نبات چوبی ، خیلی خوشمزه است بخور تا من برم به حساب این بچه پررو برسم .
نانارسین آب نبات چوبی را از آرش گرفت و گذاشت تو دهانش و با چشیدن طعم آن اینقدر خوشش اومد که دیگه یادش رفت کجاست و مشغول لیسیدن آب نبات شد .
محبوبه سریع برگشت و با شگفتی گفت :
محبوبه – آرش ، مجید هر دوتاتون بیایین .
بچه ها سریع رفتن کنار محبوبه و محبوبه هم جوری که نانارسین متوجه نشه شروع کرد به توضیح دادن .
محبوبه – بچه ها ، هل تمتی نام دیگر تمدن عیلامه ، زمانیکه مردم عیلام کشورشون را پایه گذاری کردند نام اونجا را هل تمتی یعنی سرزمین خداوند گذاشتند و کشورهای دیگه اونا را عیلامی می خواندند . این مربوط به دوره عیلام کهن هست . در حدود سال 1500 پیش از میلاد، فردی به نام کیدنوئید نخستین سلسله این دوره را تاسیس کرد. مشهورترین پادشاه سلسله کیدنوئیدها فردی به نام تپتی آهار بود که آرامگاه بزرگ او با دروازه ای به شکل طاق هلالی، در بالای محوطه باستانی هفت تپه(شوش) کشف شده است.با مرگ تپتی آهار قدرت به دست سلسله جدیدی به نام ایگی هالکیدها افتاد. پنجمین پادشاه این سلسله فردی بود به نام اونتاش ناپیریشا که در حدود سال 1250 پیش از میلاد، شهر و معبد بزرگ چغازنبیل را برای پرستش خدای بزرگ عیلامی یعنی اینشوشیناک ساخت. اونتاش ناپیریشا علاوه بر ساخت معبد چغازنبیل، شهر شوش را هم بازسازی کرد. او چند بار از ضعف حاکمان بابل استفاده کرد و با حمله به شهر های بین النهرین، غنائم بسیاری با خود به شوش آورد. طی بیست سال سلطنت این پادشاه، عیلام از انزوای تاریخی خود بیرون آمد و به قدرتی بزرگ در منطقه تبدیل شد. نانارسین دختر همین پادشاهه و باید بگم نانارسین اهل عیلام دوره میانه هست

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    آینه ی زمان
  • نویسنده
    fatima32
  • حجم
    2.43 مگابایت
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
کامنت ها

ورود کاربران

  • Shoryaپس فرمت pdfکوو...
  • سوگندسلام لطفا رمان پاورقی زندگی از همین نویسنده بزارید...رمان پاورقی خیلی بهتره از ا...
  • فاطمهمیشه جلد دوم و سومشو برام بفرستین...
  • Elhamسلام و خسته نباشید بابات رمان ولی باید بگم که مارال خیلی خودخواهه و این أدمو عصب...
  • رهاعالی بود از دستش ندید...
  • طراحی سایتتشکر...
  • باربریبا تشکر از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • هاستسپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • طراحی وب سایتبا تشکر و سپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • موناسلام چرا برا من باز نمیشه...
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
دانلود کتاب
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4055 نوشته
  • 404 محصول
  • 626 کامنت
  • 784 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.