دانلود رمان شب آرام از ماری هیگینز کلارک با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برایان هفت ساله همراه مادر و برادر ده ساله اش به نیویروک رفته است تا از پدرش که در بیمارستان بستری است، دیدن کند. وقتی برایان می بیند که زنی کیف همراه مادرش را که مدالیوم سوی آن است می دزدد وارد ماجرایی می شود که زندگی مادرش و آن زن را دگرگون می کند. اون آن زن را تعقیب می کند…
شب عید کریسمس بود. تاکسی آهسته به سمت پایین خیابان پنجم نیویورک می رفت. حدود ساعت پنج بعدازظهر بود. ترافیک سنگین و پیاده روها مملو از مردمی بود که خرید کریسمس خود را برای لحظات آخر گذاشته بودند که شامل کارمندان پشت میز نشین هم می شد. و همینطور جهانگردان مشتاق که تزئینات ویترین مغازه ها و درخت کریسمس راکفلر سنتر شگفت زده شان کرده بود. هوا تاریک شده و ابرهای تیره و تار هم سرتاسر آسمان را پوشانده بود که نوید کریسمسی سفید و برفی را می داد.
اما چراغانی ها و صدای گروه همخوانان که سرود میلاد مسیح را می خواندند و جرینگ جرینگ زنگ بابانوئل و حال و هوای خوب جمعیت، جوی نشاط آور و خوب را برای مردم ایجاد کرده بود. کاترین دورنن سیخ روی صندلی عقب تاکسی نشسته و دستانش را روی شانه های دو پسر کوچکش انداخته بود و انقباض عضلات بدن آنان را حس می کرد و به مادرش حق می داد. پرخاشگری مایکل ده ساله و سکوت برایان هفت ساله، علائمی بود که نشان می داد هر دو پسر بشدت نگران پدرشان هستند.
در اوایل بعد از ظهر همان روز از بیمارستان به مادرش زنگ زده بود. با اینکه دوست قدیمی شوهرش اسپنس کراولی به او اطمینان داده بوده بود عمل جراحی نام از آنچه انتظار داشته، موفقیت آمیز تر بوده است، اشک می ریخت. اسپنس حتی خواسته بود او ساعت هفت شب بچه ها را به بیمارستان ببرد تا پدرشان را ببینند. مادر کاترین خیلی جدی با او حرف زده بود. کاترین، نباید خودت رو ببازی. پسرها خیلی غمگینند. تو هم که کمکی بهشون نمی کنی. به نظرم بد نباشه به طوری فکر اونا رو به جایی دیگه معطوف کنی…